عمــــــــــــار ، مونس غمهای من

وقتی دختر عمه باربی رو چادری کرد!

سلام خوشحالم که من هم به جمع خانواده نی نی ها اضافه شدم. اولین مطلبمو میخوام با خاطره دخترعمه عمار شروع کنم: باربی رو وقتی کلاس سوم بودم شناختم... دست و پاش ۹۰درجه کج و راست میشد و انگشتای ظریفی داشت..  و این برای من که عاشق چیزهای کوچولو و ظریف (مث خونه کوچیک،ماشین کوچیک) بودم رویا بود... خونه یکی از دخترهای افه ای فامیل بودیم که برای آب کردن دل من ، کمد باربی هاشو بهم نشون داد...  باباش وقتی سفرهای دریایی میرفت یکی از اینا رو براش می آورد... عید اون سال مامانم بعد از اصرار فراوان برام یکی از اونا رو با تمام وسایلش خرید.... اون سال من به تکلیف رسیده بودم و باربی من لباس درست و ...
21 دی 1390
1